خدا به شيطان گفت: ليلي را سجده كن.
شيطان غرور داشت، سجده نكرد.گفت: من از آتشم و ليلي گل است.
خدا گفت: سجده كن، زيرا كه من چنين مي خواهم.
شيطان سجده نكرد. سركشي كرد و رانده شد؛ و كينه ليلي را به دل گرفت.
شيطان قسم خورد كه ليلي را بي آبرو كند و تا واپسين روز حيات، فرصت خواست.
خدا مهلتش داد. اما گفت: نمي تواني، هرگز نمي تواني.
ليلي دردانه من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من.
گمراهي اش را نمي تواني حتي تا واپسين روز حيات.
شيطان مي داند ليلي همان است كه از فرشته بالاتر مي رود.
و مي كوشد بال ليلي را زخمي كند. عمريست شيطان گرداگرد ليلي مي گردد.
دستهايش پر از حقارت و وسوسه است.
او بدنامي ليلي را مي خواهد. بهانه بودنش تنها همين است.
مي خواهد قصه ليلي را به بي راهه كشد.
نام ليلي، رنج شيطان است. شيطان از انتشار ليلي مي ترسد.
ليلي عشق است ...
نظرات شما عزیزان:
منتظرتم
پاسخ:mc golam. chashm